با مراجعه به دیدگاه وهابیت در باب قضا و قدر، معلوم میشود که آنان نیز با پذیرش عمومیت قضا و قدر الهی و تأکید وجوب ایمان به آن، قضا و قدر الهی را منافی اختیار انسان نمیدانند.
چکیده
مسئله قضا و قدر، از دیرباز مورد توجه و تأمل اندیشمندان مسلمان؛ اعم از اهل سنت و شیعه بوده است. متفکران جهان اسلام با الهام از آیات قرآن و احادیث پیامبر(صلی الله علیه و آله) و اهلبیت(علیهم السلام)، رابطه خالقیت و ربوبیت خدای متعال با نظام هستی و افعال انسان را به گونهای تفسیر و تبیین کردهاند که موجب اسناد شرور و نواقص و افعال قبیح به حق تعالی نشود. از نظر آنان، تعلّق علم و مشیت و قضا و قدر الهی به همه مخلوقات و پدیدها و از جمله افعال انسان، به هیچ وجه مستلزم نفی اختیار بشر و نظام اسباب و مسببات و نقش فاعلهای ممکن نیست؛ بلکه به اعتقاد آنان، قدرت و اختیار انسان در طول فاعلیت و مشیت و قضا و قدر الهی است.
با مراجعه به دیدگاه وهابیت در باب قضا و قدر، معلوم میشود که آنان نیز با پذیرش عمومیت قضا و قدر الهی و تأکید وجوب ایمان به آن، قضا و قدر الهی را منافی اختیار انسان نمیدانند و با توجه به این دیدگاه و مبنا، معلوم نیست چرا در حادثه منا میخواهند با تمسک به قضا و قدر، از خود سلب قدرت و اختیار و مسئولیت کنند.
کلیدواژه ها
خدا، قضا و قدر، انسان، اختیار، وهابیت، حادثه منا
مقدمه
معنای قضا و قدر الهی چیست؟ رابطه آن با افعال اختیاری انسان چگونه است؟ آیا میتوان قضا و قدر الهی را نافی اختیار و مسئولیت انسان دانست؟ وهابیون درباره قضا و قدر چه دیدگاهی دارند؟
پس از وقوع حادثه دلخراش منا که اهمال، بیمبالاتی و سوء مدیریت آل سعود، سبب کشته شدن حدود 7500 نفر از حاجیان شد، جهان در بهت و حیرت فرو رفت و مسلمانان را متأثر و عزادار کرد. حاکمان و مفتیان عربستان سعودی برای فرار از مسئولیت و فرافکنی در برابر افکار عمومی مسلمانان، این حادثه را به قضا و قدر الهی نسبت دادند!
مفتی بزرگ وهابیان، عبدالعزیز آل الشیخ و برخی دیگر از عالمان، مبلّغان و مسئولان عربستان با تمسک به اصل قضا و قدر، کوشیدند از پذیرش مسئولیت در این حادثه طفره روند.
اکنون پیش از پاسخ به ادعاهای وهابیت در خصوص استناد به اصل قضا و قدر در این زمینه، ابتدا باید به این نکته اشاره کنیم که در این اظهار نظر، تناقض وجود دارد؛ زیرا از یک سو علت این حادثه را قضا و قدر شمردهاند و از سوی دیگر، حجاج یا عوامل طبیعی را عامل وقوع این حادثه دانستهاند.
علاوه بر این، ربط دادن حادثه منا به قضا و قدر، مخالف دیدگاه رایج و مشهور عالمان بزرگ وهابی است. برای نمونه، یکی از این عالمان میگوید:
«اگر کسی بخواهد با اصل قضا و قدر، اعمال خود را موجّه جلوه دهد و از خود سلب مسئولیت کند، در این صورت لازم میآید که هر فرد مجرمی که دست به قتل، فساد و دزدی اموال دیگران میزند و هر فردی که به دیگران ظلم میکند، وقتی درباره افعال او سؤال شود، ادعا کند که چون خدا خواست، من این کارها را انجام دادم و من در افعال خود، مشیت و اختیاری ندارم. بیتردید این توجیه، مردود و نپذیرفتنی است؛ زیرا این دیدگاه اصل حیات بشر را فاسد و مختل میکند. بنابراین، بسیاری از کسانی که با تمسک به اصل قضا و قدر، میخواهند اعمال خود را توجیه کنند، اگر از همین روش بر ضدّ خودِ آنان استفاده شود، هرگز آن را قبول نمیکنند.» (الاشقر، سلیمان بن عبد الله، ص88، 1425ق.).
1. بررسی مفهوم قضا، قدر و اختیار
الف) مفهوم قضا
قضا در لغت عرب، (جوهری، اسماعیل بن عباد، ج6، ص2463، 1410ق.؛ ابن منظور، محمد بن مکرم، ج15، ص 186، چ3، 1414ق.؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، ص 1708؛ زبیدی، سید محمد مرتضی حسینی واسطی، چ1، ج20، ص 84، 1414ق.) دارای معانی مختلفی است؛ مانند خلق، فصل، حکم، امر، الزام، اراده و ابرام و قطعیت یافتن هر امری. مراد از قضا در اصطلاح، حکم و امر قطعی خدای متعال در مورد تحقّق چیزی در نظام آفرینش است، (سبحانی، جعفر، (الالهیات)، ج2، ص 36). به تعبیر دیگر، مراد از قضای الهی این است که همه امور جهان هستی بر اساس علم، مشیت، حکم و امر الهی، قطعیت و تحقق مییابد.
ب) مفهوم قدر
قدر یعنی اندازه، اندازهگیری و تعیین حد و حدود چیزی. (المفردات فی غریب القرآن، ص658) معنای تقدیر الهی این است که خداوند متعال برای هر چیزی اندازهای قرار داده و آن را بر اساس اندازهگیری و محاسبه و تدبیر خاصی آفریده است.
در قرآن کریم آمده است: (إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَر)؛ «ما هر چیزی را به اندازه آفریدیم.» (قمر: 49) و (قَدْ جَعَلَ اللهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْراً) (طلاق: 3). این آیه شریفه نیز با اطلاق و عمومیت خود، به صراحت از اندازه مخصوص هر مخلوقی خبر میدهد.
بازگشت قضا و قدر [عینی] به علم و به اراده و مشیت الهی است. بنابراین، قضا و قدر، چیزی جز سرچشمه گرفتن نظام سببی و مسببیِ جهان از علم و اراده الهی نیست، (شهید مطهری، مجموعه آثار، ج1، صص 381، 384، 386، 393 و525؛ همان، ج2، ص 292؛ فیاض صابری، عزیز الله/ رضایی، محمد، ص93، 1392ش.).
ج) نگاهی به پیشینه قضا و قدر در اندیشه اسلامی
قضا و قدر؛ از جمله آموزههای مهم اعتقادی اسلام است که ایمان به آن واجب است. ولی در طول تاریخ اسلام، این اصل مهم از سوی برخی از متکلمان و حاکمان جائر، مورد تحریف و سوء تفسیر واقع شده است. خلفای بنیامیه همواره برای توجیه مشروعیت حکومت و اعمال ظالمانه خود، به اصل قضا و قدر الهی تمسک میجستند و هر وقت فرد یا گروهی نسبت به ظلم، جور و انحرافات خلفا، لب به اعتراض و شکایت میگشود، طرفداران دستگاه، اعمال ظالمانه و اقدامات خلفای بنیامیه را به تقدیر حواله کرده و با مطرح کردن این ادعا که «آنچه واقع میشود، مقدّر و مرضی خداست و باید در برابر مقدرات الهی تسلیم بود»، مردم را به تمکین وا میداشتند، (تاریخ علم کلام). آنان طرفداران اختیار و آزادی بشر را به نام مخالفت با مشیت و امر مقدر الهی، میکشتند یا به زندان میانداختند، (حسنی رازی، سید مرتضی، ص176، 1364ش.).
معاویه، از جمله نخستین کسانی بود که در اسلام جبرگرایی را رواج داد. (همان). وی هنگام بیعت گرفتن برای یزید و جانشین کردن او پس از خود، با مخالفت و خودداری بزرگان قریش روبهرو شد. ازاینرو، با هدف مجاب کردن ایشان، ماجرای ولایت یزید را به قضا و قدر الهی نسبت داد و اختیار بندگان خدا را در آن نفی کرد. (شریف رضی، ج1، ص167، 1413ق.).
همین نگرش و شیوه باطل در سخنان ابن زیاد علیه اللعنه نیز دیده میشود. وی پس از واقعه کربلا به حضرت زینب(علیها السلام) گفت: «کیف رأیتَ صُنعَ الله بأخیک وأهل بیتک»؛ «دیدی که خدا با برادر و اهل بیت تو چه کرد؟»، (الکوفی، احمد بن اعثم، ج5، ص132، 1411ق.). زینب کبرای(علیها السلام) در پاسخ به او فرمود: «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلاً»؛ «ما از خداوند تبارک و تعالی جز زیبایی ندیدیم.» یعنی کار ناشایست خود را به خداوند متعال نسبت نده و مسئول این جنایت بزرگ شما هستید.
همچنین وقتی ابن زیاد پس از حادثه کربلا با علی بن الحسین(علیهما السلام) مواجه شد و دریافت که او فرزند امام حسین(علیه السلام) است، به او گفت: «مگر خداوند علی بن الحسین را نکشت؟». امام سجاد(علیه السلام) فرمود: «من برادری دیگر به نام علی داشتم که مردم او را کشتند.» ابن زیاد گفت: «خیر، او را خدا کشت.» حضرت سجاد(علیه السلام) فرمود: «خداوند در هنگام مرگ، جان همه را میگیرد.» (البغدادی، ج5، ص163، چ1، 1410ق.) (اللهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها)، (زمر: 42).
بیتردید بسیاری از مسائل و مشکلات فکری، اعتقادی و عملی مسلمانان، ناشی از برداشتهای غلط و ناصواب برخی عالمان اسلامی از معارف قرآن و سنت؛ از جمله تفسیر نادرست از مسئله قضا و قدر است. طبق تصوری که برخی از مسلمانان از اصل قضا و قدر الهی دارند، خداوند سرنوشت همه ابنای بشر را از ابتدای خلقت، معین و مقدّر کرده است و ازاینرو، انسان هیچ راه گریزی از آنچه خداوند برایش مقدر ساخته است، ندارد. براساس این دیدگاه، انسان در زندگی خود محکوم قضا و قدر حتمی تغییرناپذیر الهی است و در انتخاب و تعیین سرنوشت خویش، هیچگونه اختیاری ندارد.
روشن است که چنین تفسیری از قضا و قدر، نگاه انسان به سرنوشت خود و رابطه او با جهان هستی و خدا را تغییر میدهد و او را موجودی منفعل و دستبسته میسازد و موجب میشود انسان قدمی برای تغییر اوضاع خود برندارد.
استاد مطهری میگوید:
«اگر مقصود از حاکم بودن قضا و قدر الهی بر سرنوشت انسان، انکار اسباب و مسببات و از آن جمله، قوه و نیرو و اراده و اختیار بشر است، چنین قضا و قدر و سرنوشتی وجود ندارد و نمیتواند وجود داشته باشد.» (شهید مطهری، ج1، ص384).
د) تفسیر قضا و قدر
درباره مفهوم قضا و قدر، سه تفسیر عمده وجود دارد:
1. تفسیر کسانی که قضا و قدر را منافی اختیار میدانند و از آن نفی قدرت و اختیار انسان را نتیجه میگیرند. طبق این دیدگاه، هرچه در عالم هستی ایجاد میشود؛ اعم از افعال طبیعی و غیر طبیعی و افعال اختیاری انسانها، طبق قضا و قدر الهی است و کسی توان مخالفت با قضای الهی را ندارد. بنابراین، همه انسانها باید همان راهی را بپیمایند که برای آنان، مقدر شد است؛ «لا یسئَلُ عمّا یفْعَلُ و هم یسألُون…». (السنه، صص 44 و54)
چون همه کارها بر اساس قضا و قدر الهی است و ما مجبوریم. پس کوشش ما دارای اثر نیست.
2. دیدگاه اهل تفویض که انسان را موجودی کاملاً مختار و پدیدآورنده افعال خویش میدانند و اختیار انسان را بهگونهای مستقل از اراده خدا تفسیر میکنند. عبدالجبار معتزلی میگوید:
«معتزله اتفاق دارند که کارهای انسانها از قبیل تصرّفات و ایستادن و نشستن، همه از جانب خودشان حادث میشود و خداوند به آنها قوّت داده است و خود انسانها فاعل حقیقی کارهایشان هستند و فاعل دیگر در افعال آنها نقش ندارد.» (المغنی فی اصول الدین، ج6، ص14).
3. تفسیر اهل بیت(علیهم السلام) که مطابق قرآن، سنت، عقل سلیم، حکمت و عدالت خدای متعال است. اهل بیت(علیهم السلام) قضا و قدر الهی را به گونهای تفسیر کردند که مخالف عدل و حکمت الهی و اختیار بشر نباشد، (مجلسی، (بحارالانوار)، ج5، ص45).
امام صادق(علیه السلام) فرمود: «نه جبر است، نه تقدیر؛ بلکه منزلی است بین این دو که جز عالِم (معصوم(علیهم السلام)) یا کسیکه عالِم، او را آموزش داده باشد، نمیفهمد.» (اصول کافی، ج1، حدیث 9) در روایت دیگری آمده است:
«یکی از همراهان امام علی(علیه السلام) درباره جنگیدن با معاویه وسپاه او پرسید: آیا این کار به قضا و قدر الهی بوده است؟. امام (علیه السلام) فرمود: «آری، ای مرد! ما بر هیچ بلندی قرار نگرفتیم و بر هیچ پستی وارد نشدیم، مگر آنکه به قضا و قدر خدا بود. مرد پرسید: به خدا سوگند در این صورت، برای من هیچ اجر و پاداشی نیست.»
(مرد همان برداشت عامیانه را داشته است که قضا و قدر را با جبر و بیاختیاری انسانها، برابر میدانسته است.)
امام(علیه السلام) فرمود: «خداوند شما را در این جهاد، هنگام رفتن و بازگشتن، پاداش عظیم عطا میفرماید و شما هرگز مجبور نبودهاید. مرد پرسید: چگونه مجبور نبودهایم، در حالی که به حکم قضا و قدر الهی بوده است؟ امام(علیه السلام) فرمود: گویا قضا و قدر را لازم و حتم (گونهای که موجب سلب اختیار میشود) پنداشتهای؟ اگر چنین بود، پاداش و کیفر، باطل و امر و نهی و وعده و وعید خدا، ساقط میگردید و خداوند هرگز، گناهکاران را ملامت و نیکوکاران را مدح و تکریم نمیکرد…
مرد پرسید: پس مقصود از قضا و قدری که رفت و بازگشت ما در این جهاد، به مقتضای آن انجام گرفت، چیست؟. امام(علیه السلام) فرمود: مقصود از آن، این است که خداوند ما را به فرمانبرداری دستور داد و از گناه و نافرمانی، نهی کرد. در این حال، به ما قدرت طاعت یا معصیت داد؛ به آنانی که او را پرستش کنند، یاری میرساند و گناهکاران را به خذلان و بیتوفیقی گرفتار میکند.» (مجلسی، ج 5، حدیث 12ـ91؛ نهج البلاغه، کلمات قصار، ش 87 (صبحی صالح) و ش57 (فیض الاسلام).
ه) رابطه قضا و قدر الهی با اختیار انسان
چنانکه اشاره شد، معنای قضای خداوند این است که همه موجودات و پدیده ها بر اساس علم، مشیت و تدبیر حکیمانه الهی تحقق یافته و مییابند و هر چیزی که در نظام هستی، اتفاق می افتد (از جمله افعال انسان) همه طبق مشیت و قضا و قدر خداوند است؛ چون هیچ امری خارج از مشیت و قضا و قدر الهی نیست؛ ولی معنای عمومیت و حاکمیت قضا و قدر بر نظام آفرینش جبر نیست، بلکه به عکس، انسان به حکم قضا و قدر الهی در افعال خود مختار است و ایمان به قضا و قدر الهی، منافاتی با اختیار انسان ندارد.
لازمه این عقیده که همه چیز تابع قضا و قدر الهی است، این نیست که انسان در افعال خود دارای اراده، علم، قدرت و اختیار نباشد، بلکه قضای الهی، به این تعلق گرفته که انسان، افعال خود را از روی علم و اختیار خود انجام دهد و اگر او نخواهد که انسان مختار و آزاد باشد، انسان قادر بر هیچ عمل اختیاری نخواهد بود.
اعمال و افعال بشر، از سلسله حوادثی است که به هزاران علل و اسباب، از آن جمله انواع میل ها، شناخت ها، قدرت ها، انتخاب ها و انواع اختیارها بستگی دارد که از خود بشر ظهور می کند. (شهید مطهری، (انسان و سرنوشت)، ص70).
خداوند با اعطای قدرت، آگاهی و اختیار به انسان، امکان دست یابی به سرنوشت های گوناگون را به بشر ارزانی داشته است: (ذلِکَ بِأَنَّ اللهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَه أَنْعَمَها عَلی قَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ أَنَّ اللهَ سَمیعٌ عَلیم). (انفال: 53).
اعتقاد به قضا و قدر، آنگاه مستلزم جبر است که برای بشر و اراده او، هیچگونه نقشی در تحقّق افعال او قائل نباشیم و قضا و قدر را جانشین قوه و نیرو و اراده بشر بدانیم، حال آنکه از ممتنعترین ممتنعات، این است که ذات حق بلاواسطه در حوادث جهان مؤثر باشد؛ زیرا ذات حق، وجود هر موجودی را فقط و فقط از راه علل و اسباب خاص او ایجاب میکند و قضا و قدر الهی، چیزی جز سرچشمه گرفتن نظام سببی و مسببّی جهان از علم و اراده الهی نیست، (شهید مطهری (مجموعه آثار)، ج1، ص384).
بنابراین، چون قضا و قدر الهی به آزاد و مختار بودن بشر تعلق گرفته است، به همین دلیل انسانها در برابر کارهای اختیاری خود، در دنیا و آخرت مسئول هستند و آثار و لوازم کارهایشان عاید خود آنها میشود. بیتردید عمومیت و حاکم بودن قضا و قدر الهی و تعلق علم و مشیت الهی به افعال انسان، هرگز به معنای جبر و نفی اختیار نیست؛ بلکه متعلق قضا و قدر، عمل انسان با تمام خصوصیات آن است که از جمله میتوان به اختیاری بودن آن و تأثیر اراده و قدرت انسان در وقوع آن اشاره کرد.
بنابراین، این ادعا که چون همه چیز تابع قضا و قدر الهی است، پس اراده و اختیار انسان در افعال او چندان نقشی ندارد و انسان مجبور است همان کارهایی را که خداوند مقدّر کرده است، انجام دهد، ادعایی باطل است. و لازمه آن این است که اولاً خداوند آدمی را به خاطر کارهایی که خود مقدّر نموده و به جبر به دست بشر جاری ساخته، مؤاخذه و مجازات کند؛ در حالی که انسان چارهای جز انجام آن کار نداشته است و ثانیاً لازمه آن این است که در دنیا نیز هیچ کسی را مسئول افعالی ندانیم که از او سر زده است.
در نتیجه براساس این دیدگاه، اصل نظام تکلیف و تشریع و مسئولیت انسان ساقط میشود و نظام حسن و قبح امور و پاداش و مجازات و تربیت و اخلاق از بین میرود؛ چون همه این امور، وقتی معنا پیدا میکنند که انسان در افعال خود مختار باشد و بتوان او را مسئول افعال خودش شمرد و او را عامل و فاعل اصلی فعل منتسب به وی دانست. پس دیدگاه کسانی که اعتقاد به قضا و قدر را منافی اختیار انسان میدانند، باطل و ضد آموزههای قرآن، سنت و براهین روشن عقلی است.
اگر کسی قضا و قدر الهی را به گونهای معنا کند که چون همه چیز؛ از جمله افعال انسانها، تابع قضا و قدر الهی است و انسان قدرت و اختیاری از خود ندارد، بیتردید چنین تفسیری از قضا و قدر نادرست و عین گمراهی است و مستلزم نسبت دادن همه امور خوب و بد به خدا است و این مخالف توحید و روح ایمان و مخالف آموزههای قرآن و سنت است؛ «التوحید أن لاتتوهّمه و العدل أن لاتتّهمه»؛ «توحید آن است که خدا را بر اساس وهم و اندیشه بشری خود تعریف و توصیف نکنی و عدل آن است که کارهای ناروا را به او نسبت ندهی (از اعمال ناشایست، او را مبرا بدانی)» (نهج البلاغه).
این سخن که پذیرش قضا و قدر به هیچ وجه سلب کننده اختیار نیست، به خوبی از روایات اهل بیت(علیهم السلام) نیز آشکار میشود.
علی(علیه السلام) در یکی از روزها کنار دیوار کجی نشسته بود؛ ناگهان برخاست و پای دیوار دیگری نشست. گفتند: «ای امیر مؤمنان، آیا از قضای الهی گریزانی ؟». در پاسخ فرمود: «از قضای خدا به قدر وی (قضای دیگری) فرار میکنم.» (ابن بابویه، محمد بن علی، (توحید صدوق) ص369).
از روایات، نتیجه گرفته میشود که بین ایمان به قضا و قدر الهی و اختیار انسان، منافاتی نیست؛ زیرا اختیار انسان، خود، از مظاهر قضا و قدر الهی است و خداوند چنین مقدّر کرده است که انسان، افعال خود را با اراده و قدرت و اختیاری که خدا به او داده، انجام دهد.
2. دیدگاه عالمان اهل سنت
اغلب عالمان اهل سنت ضمن تأکید بر وجوب ایمان به قضا و قدر الهی، عمومیت قضا و قدر الهی نسبت به همه موجودات و پدیدهها و افعال بندگان را پذیرفتهاند و همه موجودات و افعال و آثار آنها را تابع قضا و قدر الهی میدانند؛ ولی در عین حال تأکید میکنند که چون خدای متعال اراده کرده است که بشر، افعال خود را از روی اختیار انجام دهد، به همین دلیل بندگان در افعال خود مجبور نیستند و اعمال آنها، به اراده و قدرت خود آنها واقع میشود. (ارکان الایمان، ص16؛ موسوعه مواقفا لسلف فی العقیده و المنهج والتربیه، ج9، ص347.)
«أهل السنه والجماعه یؤمنون بالقضاء والقدر… و یؤمنون بأنّ للعباد مشیئه وقدره، یفعلون بمشیئتهم وقدرتهم ما أقدرهم الله علیه،… هذا هو معتقد أهل السنه والجماعه فی الإیمان بالقضاء والقدر وهو الذی دلت علیه نصوص الکتاب والسنه وأجمع السلف الصالح علیه…»
«اهل سنت به قضا و قدر الهی ایمان دارند و همچنین باور دارند که بندگان به حکم قضا و قدر و مشیت خداوند، دارای مشیت و قدرت هستند و اعتقاد اهل سنت درباره قضا و قدر همین است و این عقیدهای است که کتاب و سنت بر آن دلالت دارند. بنابراین، از نظر اهل سنت، ایمان به قضا و قدر الهی، منافی قدرت و اختیار انسان نیست.» (مجله البحوث الاسلامیه، ش79، ص170).
3. دیدگاه وهابیت درباره قضا و قدر
با مراجعه به سخنان و دیدگاههای وهابیت، آشکارا معلوم میشود که آنان به قضا و قدر الهی اعتقاد دارند و ایمان به آن را واجب و انکار آن را مستلزم کفر و شرک میدانند.
محمد بن عبدالوهاب در کتاب التوحید با استناد به روایتی از رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) مینویسد: «هر کس به قدر خیر و شر آن ایمان نداشته باشد، خداوند او را در آتش میسوزاند». (محمد بن عبدالوهاب، المحقق: ابومالک الریاشی، ص136/ 1429ق.).
از نظر وهابیت، قدر به معنای حد، اندازه و مقدار است و تقدیر به معنای تعیین حدود و اندازه و ویژگیهای یک چیز است. صالح فوزان درباره معنای قدر مینویسد: «قدر به معنای احاطه علم خداوند به اشیا و علم او به آنها پیش از وجودشان است»، (علی بن محمد بن سنان، چ5، ج2، ص 806/ 1412ق.). وی ایمان به قدر را ناشی از ایمان به توحید ربوبی دانسته است و بر این عقیده است که هر کس قدر را انکار کند، گرفتار شرک در ربوبیت شده است. (همان.)
وهابیان نیز تأکید دارند که دیدگاه آنان در باب اختیار انسان، مخالف جبریه و معتزله است و به صراحت میگویند:
«… فَآمَنُوا بِقَضَاءِ اللهِ وَقَدَرِهِ؛ وَبِأَنَّ لِلعَبْدِ اخْتِیَارًا وَقُدْرَه وَمَشِیْئَه،…».
«ما به قضا و قدر الهی و اختیار و مشیت انسان ایمان داریم و اعتقاد داریم که مشیت و قضا و قدر الهی، به مختار بودن بشر تعلق گرفته است.»
محمد بن صالح العثیمین میگوید:
«فأفعال العباد باختیارهم وإرادتهم، ومع ذلک؛ فهی واقعه بمشیئه الله وخلقه».
«افعال بندگان به اختیار و اراده خود آنها انجام میشود و در عین حال، همه طبق مشیت و خالقیت خدا واقع میشوند.» (فوزان، صالح، المکتبه الشامله، بی تا.).
از نظر وهابیت، هرچه در عالم واقع میشود، بر اساس مشیت و تقدیر الهی است و اساساً مخلوق، چیزی را اراده نمیکند، مگر آنکه خداوند آن را اراده کرده باشد. در واقع آنان به درستی این اصل را پذیرفتهاند که مشیت بندگان، تابع مشیت خدای متعال است. (الغنیمان، عبدالله بن محمد، دروس صوتیه).
وهابیان مدعی هستند که اختیار بشر را قبول دارند و انسانها، افعال خود را از روی اراده و اختیار خود انجام میدهند. آنان همچنین معتقدند که اختیار انسان، تابع قضا و قدر الهی است.
«إنّ العبد له اختیار ومشیئه، یفعل باختیاره، ولکنه لایخرج عن قضاء الله وقدره».
«بنده دارای اختیار و اراده برای انجام افعال خود است و افعال خود را از روی اختیار انجام میدهد؛ ولی در عین حال، افعال اختیاری انسان، خارج از قضا و قدر الهی نیست.»
وهابان معتقدند که قضا و قدر و مشیت الهی به این تعلق گرفته است که انسان از روی اراده و اختیار، افعال خود را انجام دهد. از نظر آنان، ایمان به قضا و قدر و تسلیم بودن در برابر آن، به معنای نفی اختیار و رفع مسئولیت و تکلیف انسان در برابر اعمال خود نیست و اگر کسی چنین تفسیری از رابطه قضا و قدر و افعال اختیاری انسان ارائه کند، دچار اشتباه شده است. بنابراین، از نظر آنان، انسان مسئول افعال خوب و بد خود است و مستحق مدح و پاداش به خاطر انجام طاعات و ذم و عقاب به خاطر افعال ناشایست است. (بن جبرین، عبد الرحمان، ص260، چ1، 1414ق.؛ فوزان، صالح، المکتبه الشامله، بی تا.).
آنان همچنین مدعی هستند که به نظام تشریع و نظام تکوین و اسباب و علل حاکم بر خلقت ایمان دارند (آل سعدی، ج1، ص103، 1414ق.) و ایمان به قدر را مستلزم ترک اسباب و مسببات دینی و دنیوی نمیدانند. (الشیخ عبد الرحمن بن سعدی وجهوده فی توضیح العقیده، ص 87) وهابیان همچنین مدعی هستند که باور به قضا و قدر، نباید موجب ترک اعمال و طاعات و ترک نواهی خداوند شود. (مقدسی، ابوقدامه، (بن جبرین ابن قدامه؛ الارشاد، شرح لمعه الاعتقاد، سایت رسمی بن جبرین، www.ibn-jebreen.com).
بنابراین، وهابیان اختیار و نقش انسان در افعال مقدور و حسی را قبول دارند و درخواست کمک از دیگر انسانها و استغاثه به افراد را در اموری که مقدور بشر است جایز میدانند.
(محمد بن عبدالوهاب، ج4، ص592، 1412ق.) از نظر آنان اگر کسی از فرد زنده، چیزی را درخواست کند که مقدور آن شخص است، مثلاً از او بخواهد که او را در امور حسی و دنیایی یاری کند، جایز است؛ چون از امور مقدور بشر است.
«أنّ المخلوق لا یُطلب منه إلَّا ما فی مقدوره واستطاعته». (الغنیمان، دروس صوتیه؛ فتاوی اللجنه الدائمه، ج1، ص103).
«از مخلوق نمیتوان چیزی را که قدرت انجام آن را ندارد، طلب نمود.»
«…یجوز الاستعانه بالمخلوق فیما یقدر علیه المخلوق من قضاء بعض الحوائج أو المساعده فی أمور الدنیا، ولکن لا یجوز الاستعانه بالمخلوق فیما لا یقدر علیه إلاّ الله عزّ وجلّ رقم». (مرکز الفتوی: فتوای شماره 78564 و 53995 (islamweb.net).)
«کمک گرفتن از مخلوقات در امور دنیایی که قدرت انجام آن را دارند و میتوانند برخی از حوایج انسان را برآورده کنند و یا به انسان یاری برسانند، جایز است لیکن طلب کمک از مخلوقات در اموری که مقدور آنها نیست جایز نیست. بنابراین، از نظر وهابیت در اموری که مقدور بشر است و بشر میتواند آنها را انجام دهد، مثل حوایج دنیایی، طلب کمک جایز است؛ ولی در اموری که از قدرت بشر خارج است و تنها خدا قادر به انجام آنهاست، درخواست کمک از انسانها و استغاثه به بندگان جایز نیست.»
4. پاسخ به ادعای برخی عالمان و مسئولان عربستان
با توجه به مبنا و دیدگاه وهابیان در مورد اصل قضا و قدر و اینکه قضا و قدر را نافی اختیار و تکلیف انسان نمیدانند، باید گفت، دیگر نمیتوانند در امور اختیاری و مقدور بشری مانند فاجعه منا، با تمسک به اصل قضا و قدر الهی، از خود سلب اختیار و مسئولیت کنند و مدعی شوند که هیچ کس نمیتوانست مانع وقوع چنین حادثهای شود!
کسانی میتوانند با تمسک به اصل قضا و قدر از زیر بار مسئولیت حادثه منا شانه خالی کنند که قضا و قدر را منافی اختیار بشر یا این حادثه را یک حادثه غیر عادی؛ مانند زلزله و بلای آسمانی و خارج از قدرت بشر بدانند، ولی وهابیان با توجه به دیدگاه و مبنایی که در مورد رابطه قضا و قدر و اختیار دارند، دیگر نمیتوانند حادثه منا را با تمسک به اصل قضا و قدر الهی، توجیه کنند و از پذیرش مسئولیت شرعی، عقلی و عرفی آن طفره روند؛ زیرا از نظر آنان، اعتقاد به قضا و قدر، به معنای ترک اسباب و مسببات و نفی اختیار از بشر در افعال مقدور وی نیست و خود آنان به صراحت میگویند:
«فمن زعم أنه مؤمن بالقدر وترک الأسباب النافعه الدینیه والدنیویه التی علیها فهو غالط». (الشیخ عبدالرحمن بن سعدی وجهوده فی توضیح العقیده، ص87، بی تا.)
«هر کس که گمان میکند به قدر الهی ایمان دارد، ولی به اسباب لازم و نافع در امور دنیوی و دینی تمسّک نمیکند، دچار اشتباه است.»
همچنین به گفته عالمان وهابی:
«ولانجعل قضاء الله وقدره حجه لنا فی ترک أوامره، واجتناب نواهیه». (السلمان، ابو محمد، ص125، چ12، 1418ق.).
«ما جایز نمیدانیم که تمسک به قضا و قدر، وسیلهای برای ترک وظایف دینی خود و ترک امر و نهی شارع قرار گیرد.»
بسیاری از عالمان وهابی تصریح کردهاند که هیچ کس حق ندارد با توسل به اصل قضا و قدر، از دستورات خداوند سرپیچی کند، دست به کارهای خلاف عقل و شرع بزند و ادعا کند که قضا و قدر الهی چنین اقتضا کرده است. وهابیان معتقدند که اعتقاد به قضا و قدر، با باور به اصل اختیار و تکلیف داشتن بشر، هیچ منافاتی ندارد و بشر به هیچ وجه در اعمال خود، مجبور و مسلوب الاختیار نیست. (مقدسی، ابوقدامه، (بن جبرین، ابوقدامه، (الارشاد، شرح لمعه الاعتقاد) ص24 سایت رسمی بن جبرین، www.ibn-jebreen.com)
بنابراین، با توجه به این مبنای مهم که اعتقاد به قضا و قدر نافی اختیار نیست، باید دید چرا وهابیان در اموری همچون مدیریت حج که به اذعان بسیاری از افراد صاحب نظر و متخصص، از امور مقدور بشری و اختیاری است و میتوان امور حجاج را با اطلاع دقیق از تعداد آنها و مشخص بودن اماکن و محلهای انجام اعمال و مناسک و مسیرهای تردد حاجیان، برنامهریزی و تدبیر کرد، کوتاهی و تقصیر خود را به قضا و قدر حواله میکنند و تدبیر این امور را خارج از قدرت خود میدانند. بیتردید چنین ادعاهایی با مبانی آنان در تفسیر قضا و قدر و رابطه آن با افعال اختیاری بشر، سازگار نیست و نوعی تناقضگویی به شمار میرود.
وهابیان در این مسئله دو راه بیشتر ندارند؛ یا باید بر خلاف مبنای خود بگویند که ما قضا و قدر را نافی اختیار میدانیم و هیچ نقشی برای بشر در افعال منتسب به او قائل نیستیم و یا بگویند برنامهریزی امور حجاج و کنترل رفت و آمد آنها، از عهده علم، قدرت و اختیار ما خارج است و ما چنین توانی نداریم.
مفتی بزرگ آنان نیز به ناتوانی وهابیان در اداره چنین کار مهمی که با جان و مال مسلمانان و وجهه اسلام و امت اسلامی ارتباط دارد، اعتراف کرده است. به حکم (لا یُکَلِّفُ اللهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها)، این وظیفه مهم که توان انجام آن را ندارند، از دوش آنها برداشته میشود. پس وهابیان باید اداره امور حجاج را به نهادها و سازمانهایی بسپارند که توان و تخصص مدیریت چنین کاری را دارند.
در نتیجه باید به این مدعیان دینداری و خادم الحرمین الشریفین گفت، آیا بررسی میزان رفت و آمد حجاج در یک مسیر و محاسبه گنجایش یک مکان خاص که حجاج در آن به انجام عبادت میپردازند یا در آن تردد میکنند، از امور نامقدور است که شما از خود سلب اختیار و قدرت میکنید؟ اگر چنین است، پس چرا مدعی مدیریت و خدمت به حجاج هستید؟ اگر شما در منا، قدرت مدیریت و کنترل رفت و آمد حجاج را ندارید، آیا در طواف، رمیجمرات یا سایر موارد دارید؟
مگر جز این است که ما هر ساله شاهد کشته شدن تعدادی از حجاج در یکی از این اماکن هستیم؟ پس اداره کدام یک از مراسم و مناسک حج و مدیریت حجاج در توان شماست؟ آیا در سایر مواقف و مناسک که ازدحام حجاج صورت میگیرد و منجر به جان دادن و آسیب دیدن حجاج میشود نیز ادعا میکنید که قضا و قدر الهی، آن حادثه را رقم زده است. آیا چنین ادعایی در پاسخ به خانواده و اولیای قربانیان مکه و منا و مطالبهای که علمای جهان اسلام و مسلمانان از شما دارند و شما را مسئول و مقصر میدانند، معقول و موجه است؟
اگر واقعاً شما چنین ادعایی دارید، همین مسئله را به جهانیان اعلام کنید و ببینید آیا عالمان، متخصصان و عاقلان جهان هم عقیده شما را تأیید میکنند؟ همچنان که اشاره شد، ممکن است مدیریت این کار برای شما سخت و از امور ناممکن و نامقدور باشد، ولی بسیاری از متخصصان و صاحب نظران، مدیریت چنین مراسمی را امری ممکن و ساده میدانند.
پرسش بعدی این است که اگر شما در بروز این حادثه، دخالت و نقشی نداشتید، چرا بعد از وقوع آن حادثه، با سهلانگاری و انجام ندادن اقدام مناسب یا وقتکشی و بستن راههای خروج جمعیت، زمینه تشدید بحران را فراهم کردید؟ چرا به استغاثه این همه حجاج توجهی نکردید؟ مگر خود شما نمیگویید که طلب کمک از افراد عادی بشر در امور مقدور بشر، جایز است؟ چرا وقتی حجاج از مأموران شما طلب آب و کمک میکردند، شما کاری نمیکردید و به امدادگران کشورهای دیگر هم اجازه کمک نمیدادید؟
مگر پیامبر(صلی الله علیه و آله) نفرمود: «مَنْ اَصْبَحَ لا یهْتَمُّ بِاَمورِ الْمُسْلِمینَ فَلَیسَ مِنْهُمْ…»؛ «هر کس به امور مسلمانان اهتمام نورزد و خیرخواه خدا و رسول و کتاب و امام مسلمین یا عموم مسلمانان نباشد، از آنان نیست»؟ (کلینی، محمد بن یعقوب، ج2، ص131).
تردیدی نیست که اولاً: نسبت دادن سهلانگاری، نبود مدیریت و تدبیر عقلانی و قصور و تقصیر انسانها به قضا و قدر الهی، مخالف آموزههای مسلم دین اسلام و منافی تکلیف و اختیار انسان است و ثانیاً: اگر همه چیز به قضا و قدر ارجاع داده شود و نقش انسان نادیده گرفته شود، دیگر ثواب و عقاب، وعده و وعید و امر و نهی، مهمل و بیمعنا میشود. در حالی که خداوند میفرماید:
(وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعی * وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُری * ثُمَّ یُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفى)؛ «اینکه تلاش او بزودی دیده میشود، سپس به او جزای کافی داده خواهد شد.» (نجم: 41- 39)
(إِنَّ اللهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ)؛ «همانا خداوند سرنوشت هیچ قوم و ملتی را تغییر نمیدهد، مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند.» (رعد: 11)
(کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهینَه)؛ «سرنوشت هر کسی در گرو اعمال خویش است.» (مدثر: 38)
با توجه به این آیات، خداوند انسان را مسئول اعمال خویش میداند و انسان باید در برابر کارهایی که انجام میدهد، پاسخگو باشد و نمیتواند کوتاهی در انجام وظیفه خود را به خداوند متعال نسبت دهد.
ثالثاً: اگر به فرض، آنچه را که مفتی آل سعود میگوید بپذیریم، نباید دیگران را به دلیل کارهایی که از آنان سر میزند، مورد مؤاخذه و پیگرد قرار دهیم؛ زیرا در این صورت، هر کس میتواند ادعا کند که این من نبودم که چنین و چنان کردم، بلکه من محکوم قضا و قدر الهی بودم.
رابعاً: طبق مبنا و دیدگاه خود وهابیت که قضا و قدر الهی را منافی اختیار انسان نمیدانند در افعال اختیاری و مقدور و عادی بشری، نمیتوان با تمسک به اصل قضا و قدر الهی از انسان سلب اختیار و مسئولیت کرد و چنین نتیجهای خلاف مبنا و دیدگاه صریح همه عالمان وهابیت است.
خامساً: اگر بنا باشد که همه مسائل به قضا و قدر الهی واگذار شود و متولیان امور در چنین اتفاقاتی از خود رفع اختیار و مسئولیت کنند، باید در مسائل و موارد مشابه نیز چنین مبنا و دیدگاهی داشته باشند؛ زیرا اگر آنچه در فاجعه منا روی داد، طبق قضا و قدر الهی بود، پس چرا انقلابها و جنبشهای بیداری عربی و منطقهای را تابع قضا و قدر الهی نمیدانید و تلاش میکنید تا مردم بحرین، یمن، عراق و سوریه را به هر شکل، سرکوب و از خواستههایشان منحرف کنید؟ چرا با اقدامات خود میخواهید سرنوشت آنان را معین کنید؟! آیا اینجا قضا و قدر الهی را فراموش کردهاید؟!
نتیجهگیری
از مجموع مطالب این نوشتار، نتایج ذیل به دست میآید:
1. اصل قضا و قدر الهی از آموزههای مسلم اسلامی است که همه مسلمانان به آن ایمان دارند و بیشتر عالمان وهابی نیز ادعا میکنند که به اصل قضا و قدر الهی ایمان دارند و آن را منافی اختیار و مسئولیت انسان در اعمالش نمیدانند.
2. با توجه به دیدگاهی که عالمان وهابی درباره اصل قضا و قدر و رابطه آن با اختیار انسان دارند، نمیتوانند با تمسک به این اصل، از خود سلب اختیار و مسئولیت کنند. بنابراین، توجیهات و موضعگیریهای عالمان و حاکمان وهابی در خصوص علت وقوع حادثه منا که عامل آن را قضا و قدر معرفی میکنند، رافع مسئولیت آنان در این مسئله نیست.
3. چنین دیدگاهی مخالف مبانی اعتقادی اسلام، آموزههای فقه، شریعت اسلامی و نظام حقوقی بینالملل است. در نتیجه عالمان و حاکمان وهابی، اگر طبق ادعای خود پایبند به احکام و قوانین شریعت اسلامی هستند، به فرض مقصر نبودن در وقوع حادثه منا، باید براساس قاعده ضمان در فقه اسلامی، مسئولیت شرعی و حقوقی آن را بر عهده بگیرند و در صدد جبران خسارات مادی و معنوی این حادثه باشند.
منابع
قرآن کریم
الامامه و السیاسه، ابن قتیبه، قم، شریف رضی، 1413ق.
البرهان فی تفسیر القرآن، سید هاشم بحرانی، چ1، تهران، بنیاد بعثت، 1416ق.
تبصره العوام فی معرفه مقالات الانام، سید مرتضی بن داعی حسنی رازی، تصحیح: عباس اقبال آشتیانی، تهران، اساطیر، 1364ش.
التعلیقات علی متن لمعه الاعتقاد، ابو انس علی بن حسین ابو لوز عبدالله بن عبدالرحمن بن جبرین، چ1، دار الصمیعی للنشر والتوزیع، 1416ق.
التنبیهات اللطیفه فیما احتوت علیه الواسطیه من المباحث المنیفه، أبو عبدالله عبدالرحمن بن ناصر بن عبدالله بن ناصر بن حمد آل سعدی، چ1، الریاض، دار طیبه، 1414ق.
التعلیقات المختصره علی متن العقیده الطحاویه، صالح بن فوزان بن عبد الله الفوزان، دار العاصمه للنشر والتوزیع.
کتاب التوحید، محمد بن عبدالوهاب، المحقق: ابومالک الریاشی، مکتبه عباد الرحمن، مکتبه العلوم والحکمه النشر، 1429ق.
شرح عقیده الامام المجدد محمد بن عبد الوهاب (طبع الکتاب باسم: شرح رساله الامام المجدد محمد بن عبد الوهاب)، صالح بن فوزان بن عبد الله الفوزان، بیجا، المکتبه الشامله، بیتا.
شرح فتح المجید، عبدالله بن محمد الغنیمان، دروس صوتیه، موقع الشبکه الإسلامی، وفتاوی اللجنه الدائمه.
الشیخ عبدالرحمن بن سعدی وجهوده فی توضیح العقیده، عبد الرزاق بن عبد المحسن البدر، الریاض، مکتبه الرشد، بیتا.
الطبقات الکبری، ابو عبدالله محمد بن سعد بن منیع الهاشمی بالولاء البغدادی، چ1، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1410ق.
فتح المجید شرح کتاب التوحید، عبدالرحمن بن حسن بن محمد بن عبد الوهاب بن سلیمان التمیمی، المحقق: محمد حامد الفقی، چ7، مصر، مطبعه السنه المحمدیه، 1377ق.
الفتوح، احمد بن اعثم الکوفی، بیروت، دار الاضواء للطباعه والنشر والتوزیع، 1411ق.
القضاء والقدر، عمر بن سلیمان بن عبدالله الاشقر، چ13، الاردن، دار النفائس للنشر والتوزیع، 1425ق.
القول المفید علی کتاب التوحید، محمد بن صالح بن محمد العثیمین، چ2، ریاض، دار ابن الجوزی، 1424ق.
الکافی فی فقه الامام احمد، ابومحمد موفقالدین عبدالله بن احمد بن محمد بن قدامه الجماعیلی المقدسی ثم الدمشقی الحنبلی (ابن قدامه المقدسی)، چ1، دار الکتب العلمیه، 1414ق.
لمعه الاعتقاد، ابوقدامه مقدسی، الارشاد شرح لمعه الاعتقاد، عبدالرحمن بن جبرین، سایت رسمی بن جبرین، www.ibn-jebreen.com
المبسوط، محمد بن احمد بن ابی سهل شمس الائمه السرخسی، بیروت، دار المعرفه، 1414ق.
مختصر الاسئله والاجوبه الاصولیه علی العقیده الواسطیه، ابومحمد عبدالعزیز بن محمد بن عبدالرحمن بن عبدالمحسن السلمان، چ12، 1418ق.
مجموعه آثار مرتضی مطهری، تهران، صدرا.
المجموع المفید، علی بن محمد بن سنان، چ5، المدینه المنوره، المکتبه الکتاب الاسلامی، 1412ق.
مجموعه الرسائل والمسائل النجدیه لبعض علماء نجد الاعلام، عبداللطیف بن عبدالرحمن بن حسن بن محمد بن عبدالوهاب آل الشیخ، الریاض، النشره الثالثه، 1412ق.
مرکز الفتوی: فتوای شماره 78564 و 53995 (islamweb.net).
یسندگان:
رحمتالله ضیائی؛ مهدی نکویی سامانی
فصلنامه میقات حج شماره 93
منبع : خبرگزاری فارس
بدون دیدگاه