فیلم جدید محسن قرایی که برنده جایزه بهترین فیلم بخش جریانهای نو جشنواره فیلم پوسان ۲۰۱۷شد و با نام سد معبر این روزها بر روی پرده سینماها رفته است واقعیت وضعیت جامعه امروز است اگر چه این فیلم یک فیلم باز است و باید پایان ماجرا را خود مخاطب در نظر بگیرد نه اینکه در فیلم نمایش نشان داده شود. موضوع فیلم روایت یک داستان و یا واقعیت از طمع است یا نمایانگر وضعیت فقر جامعه و یا تاثیر ایمان و اعتقاد بر رویه زندگی انسان ها. همه این موارد و یا شاید موارد بسیار زیاد دیگری را نیز میتوان از لابه لای این فیلم برون کشید و به آن اندیشید اما هدف از نمایش این فیلم چیست. بحران سینمای ایران و چالشی که این روزها سینما را درگیر کرده آیا واقعا نمایش وضعیت فقر است در جامعه و مشکلات و تبعات آن و یا اینکه فقر را شور انگیز نشان دهند. داستان واقعا چیست؟
نقد فیلم «سد معبر»: بحران جدید سینمای ایران
تجربه تماشای فیلم اول محسن قرایی یعنی «خسته نباشید» باعث شده بود تا منتظر دیدن «سد معبر» باشم. «خسته نباشید» در سالی که اکثر فیلمها نمونه دست چندمی و نزول یافتهای از آثار فرهادی به خصوص «جدایی نادر از سیمین» بودند، یک فیلم سرحال و بامزه بود که فضا و حال و هوایش ربط چندانی به مسیر اصلی که سینمای ایران در آن سال طی میکرد نداشت و درست مانند قهرمانش، خود فیلم هم به یک شیطنت بامزه میمانست و باز هم مانند قهرمانش، «خسته نباشید» هم به دنبال شور زندگی و لذت زندگی در لحظه بود. پر از سکانس های خوب و قوی که نه تنها داستان را پیش می برد که تماشاگر را هرچه بیشتر درگیر تجربه «لحظه» و «لذت بردن از لحظه» میکرد. (سکانس عالی که پیرمرد توریست با مرد مقنی، در قناتی گیر افتاده اند از جمله این سکانس هاست.)لذت تماشای «خسته نباشید» که خستگی تماشای مدام فیلمهای کسلکننده و بیمایه را در جشنواره فجر آن سال از تن به درمیکرد، امیدها به فیلم بعدی محسن قرایی را هم فزونی می بخشید. اولین نگرانی اما از تفاوت فاحش میان حال و هوای «خسته نباشید» و «سد معبر» هنگامی جرقه خورد که با نام سعید روستایی به عنوان فیلمنامه نویس اثر روبهرو شدم. بدعت و سرخوشی فیلمسازی قرایی کجا و نگاه تلخ و ناامیدانه سعید روستایی به نجات انسان کجا؟
در جشنواره سی و پنجم فیلم فجر، انبوه فیلمهایی که به تماشاشان مینشینیم، به دنبالهروی از «ابد و یک روز» و در خیال دستیابی به موفقیتهای عجیبوغریبی که فیلم اول سعید روستایی در دوره گذشته جشنواره کسب کرد، در ستایش فقر و بدبختی هستند و نمایشگر همان فضای الکن در طبقات محروم جامعه میباشند. خانواده فقیری که در بدبختی دست و پا میزند و فیلمساز و دوربینش هم کمی دورتر ایستاده اند تا راوی بدبختیها و سگ دو زدنهای قهرمانی از طبقه محروم جامعه باشند؛ اما آفتی که بر چنین فیلمهایی (حتی پیش از «ابد و یک روز» و در سال های قبلترش در «حوض نقاشی» و یا مثلا «طلا و مس» به عنوان نمونههای رسمی تر) میافتد و علاوه بر اینکه فیلمها را تبدیل به آثاری منفعل و اخته میکند، مانند دراکولایی عظیمالجثه خون سینمای ایران را هم میمکد، همین مقوله ستایش گری فقر و بدبختی و شورانگیز نشان دادن آن است. در «ابد و یک روز» و فیلمهای مقلدش انگار خود فقر، قهرمان اصلی فیلم است و شخصیتها تنها آنتیگونیست های آن! عموم فیلمهای این دوره، مخصوصا در میان کارگردانان جوان تر و فیلم اولی ها مسیری مشابه با «ابد و یک روز» در پیشگرفتهاند و سازندگانشان سودایی مشابه در سر دارند. این تقلید و سرسپردگی در فیلمی مانند «تابستان داغ» به اوج خود رسیده، به شکلی که انگار پریناز ایزدیار را از «ابد و یک روز» کنده باشند و در این فیلم جاگذاریاش کرده باشند.
«سد معبر» هم که نوشته خود روستایی ست مسلما از این جریان دور نیست و متعلق به همین مسیری است که امسال سینمای ایران دارد طی میکند. درامی شهری که در خیابانهای تهران و در میان آدمهایی از طبقات پایین جامعه میگذرد، با ستایش همیشگی فقر و پر و بال دادن به گستره بدبختی آدمی و دشواری زندگی! فیلمنامه و فضای ذهنی روستایی بر شم فیلمسازی و خوش قریحگی قرایی چیره گشته و نتیجهاش فیلمی شده که دیگر مانند اثر اول کارگردان حکم یک خروج اضطراری در جاده پر ترافیک و مسیر اصلی سینمای ایران را ندارد و تنها به قرار گرفتن در نقش یکی از ماشینهای مانده در این ترافیک، بسنده میکند. با این حال باید اذعان کرد که «سد معبر» در میان همین دسته از فیلمهایی که امسال در جشنواره به تماشایشان نشستهایم یک و سر و گردن بالاتر است. فیلمنامه اورجینال سعید روستایی و مهارت قرایی در به تصویر درآوردن آن و ساخت اتمسفر و فضای فیلم، در کنار یکدیگر فیلمی را پدید آورده است که نمونه به اصالت تری نسبت به هم ژانرهایش به شمار میآید. هرچند پر از صحنههای اغراقآمیز و داد و بیدادهای بیخودی و آزار دهنده ایست که از پیکره فیلم بیرون میزند اما اگر قرار به قضاوت میان فیلمهای این دوره باشد، سد معبر از جمله فیلمهای خوبی است که امسال در ستایش فقر ساختهشدهاند؛ اما این برای کارگردانی که پیش تر از او «خسته نباشید» را دیده ایم، کافیست؟ معلوم است که نه! «سد معبر» برای محسن قرایی یک پسرفت و عقبگرد بزرگ محسوب میشود و بسیار ناامیدکننده به نظر میرسد.
خلاصه داستان:
قاسم ( حامد بهداد ) کارمند شهرداری است که وظیفه مقابله با دستفروشانی را دارد که موجب سد معبر شده اند. از طرف دیگر، اخیرا به همسرِ قاسم ( باران کوثری ) ارث قابل توجهی رسیده و قاسم قصد دارد با آن یک ماشین سنگین تهیه نماید اما…
کارگردان :
محسن قرایی : متولد سال 1362 در بهشهر و فارغ التحصیل رشته مهندسی معدن از دانشگاه تهران می باشد. وی فعالیت سینمایی خود را از سال 1386 با دستیار کارگردانی آغاز کرد و نخستن ساخته سینمایی او با نام « خسته نباشید! » در سال 1391 ساخته شد. « سد معبر » دومین تجربه کارگردانی قرایی است.
درباره فیلم « سد معبر » :
« سد معبر » سوژه بکر و تازه ای دارد. زندگی مامورینی که با دستفروشان در خیابان برخورد می کنند، سوژه ای است که یپش از این در سینمای ایران به آن پرداخته نشده بود و جالب آنکه سعید روستایی که با فیلم « ابد و یک روز » توانست نام خود را بر سر زبانها بیندازد، فیلمنامه اثر را نوشته است. اما « سد معبر » از نقطه ای آسیب دیده که گمان می شد بتوان نقطه قوت اثر قلمداد کرد.
فیلمنامه سعید روستایی در اینجا، بار دیگر حال و هوای « ابد و یک روز » را زنده کرده است. در اینجا هم تنش های فردی پر رنگ و قابل توجه است و بخش زیادی از پرداخت شخصیت ها نه از طریق موقعیت سازی بلکه از طریق دیالوگ های متقابل شکل می گیرد. این ویژگی پیش از این در « ابد و یک روز » توانسته بود موفق عمل کرده و باعث شود فیلمسازان بسیاری با الگوبرداری از روستایی، آثاری مشابه در سینما به اکران برسانند. اما « سد معبر » فارغ از اینکه سوژه جذابی دارد، فیلمنامه عجول دارد که کار سختی برای سرپا نگه داشتن داستان تا انتها دارد.
داستان قاسم و درگیری او با یک دستفروش و همچنین ماجرای خرید ماشین سنگین که منجر به درگیری او و همسرش نرگس می گردد، به خوبی ریتم داستان را در سطح بالا نگه می دارد و اجازه منحرف شدن ذهن تماشاگر را نمی دهد. اما مشکل اینجاست که فیلمنامه توان ساختن موقعیت را ندارد و نمی تواند خرده روایت های جذابی را ایجاد نماید تا داستان بسط و گسترش بیابد. در « سد معبر » مفاهیمی مطرح می گردد که شعار زدگی در آن به چشم می خورد. این مشکل حتی به دیالوگ ها نیز وارد است،مخصوصاً در سکانس انتهایی فیلم میان نرگس و قاسم، می توان پیامهای کلیشه ای و نخ نما شده را شاهد بود که از منطق بی بهره مانده اند.
اما همانطور که گفته شد، از نقطه قوت « سد معبر » می توان به حفظ ضرباهنگ داستان اشاره کرد که باعث می شود مخاطب تمرکز خود را معطوف به فیلم نماید. محسن قرایی در دومین تجربه کارگردانی خودش ( اولین فیلم در مقام کارگردان « خسته نباشید! » بود که اثری دوست داشتنی بود اما در ایران دیده نشد ) توانسته تا حد زیادی مسلط به روایت داستان باشد. وی احتمالا به خوبی می دانسته که فیلمنامه علی رغم گام و ضرباهنگ بالایی که دارد، دارای حفره های متعددی می باشد و بهترین تصمیم در این شرایط آن بوده که چنان رخدادهای داستان را با سرعت بالا به تصویر بکشد که ضعف ها چندان به چشم نیایند.
حامد بهداد در « سد معبر » علی رغم اینکه در شکل و شمایل یک انسان عصبی و پرخاشگر تصویری کلیشه ای از خود به مخاطب ارائه می دهد، اما در مجموع می تواند نمره قبولی را از مخاطب دریافت نماید. باران کوثری در « سد معبر » درخشان نیست و شاید این بخاطر شخصیت پردازی ضعیف او باشد. محسن کیایی نیز گاهاً مسیر داستان را به سوی کمیک سوق می دهد و مانند همیشه در این راه موفق است.
« سد معبر » فارغ از فیلمنامه ضعیفی که دارد، می تواند تماشاگر را با خود همراه سازد. اگرچه در اینجا باز هم با اثری مواجه هستیم که پایان باز دارد و بسیاری از حفره های فیلمنامه را به واسطه همین ویژگی پُر نمی کند و به حال خود رها می شود، اما در مجموع، « سعد معبر » را می توان تنها برای یکبار مشاهده نمود و ذکر این نکته نیز الزامی است که بهرحال، این فیلم اثری است که هرگز در ذهن مخاطب ماندگار نخواهد شد.
منبع: ویکی پدیا،نماوا بلاگفا